یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است



۱. هرگاه به  مرض شهوات گرفتار شدی ؛ به محافظت نمازهایت بر گرد؛ چرا که خداوند می فرماید: « فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ» .( مریم٥٩)


۲. هرگاه به قساوت قلب وبد خلقی وشقاوت و عدم توفیق در کارها گرفتار شدی ؛به نیکی با مادرت بر گرد؛ چرا که خداوند می فرماید: « وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا » ( مریم۳۲)

محمد باقر
۳۰ تیر ۹۴ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

داستانی زیبا از مثنوی معنوی مولانا.

حضرت موسی به عروسی دوجوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت وحجله عروس و داماد دید!!!

از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟

محمد باقر
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۵:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سخنان استاد رحیم پور ازغدی در سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه تهران : 

حسن رحیم پو ازغدی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در سخنان پیش از خطبه های نماز جمعه تهران با اشاره به بحث بازار و اقتصاد اسلامی و همچنین تاکید امام حسین(ع) در روز عاشورا به یاران خود مبنی بر پاکی اقتصادی اظهار داشت: امام حسین(ع) در روز عاشورا گفت هرکسی بدهی دارد و حق مالی کسی به گردن اوست و به حقوق اقتصادی فردی تجاوز کرده است نمی‌خواهم خونش با خون ما مخلوط شود.

محمد باقر
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد.

خلیفه گفت: مرا پندی بده!

بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟

گفت : ... صد دینار طلا.

پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟

گفت: نصف پادشاهی‌ام را.

بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟

گفت: نیم دیگر سلطنتم را.

بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی.

محمد باقر
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۵:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دو سوره در قرآن، با کلمه "ویل" شروع شده،

"ویل" یکی از شدید ترین تهدید های قرآن هست،

و اون دو آیه اینها هستند:


ویل للمطففین

وای بر کم فروشان...


ویل لکل همزه لمزه

وای بر عیبجویان طعنه زننده...


اولی در مورد مال مردم

و دوم در مورد آبروی مردم...

مراقب هر دو باشیم..



محمد باقر
۲۲ تیر ۹۴ ، ۱۱:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی نزد حکیمی

آمد و گفت:

خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده


حکیم با تبسم گفت:

او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛ تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی 

و در قلبم 

فرو کردی ؟


یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم

محمد باقر
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سه برادر مردی را نزد حضرت علی  (علیه السلام) آوردند و گفتند این مرد پدرمان را کشته است.


امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟


آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اینها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حاج آقا مجتبی تهرانی:


 من همیشه قبل از اینکه از خدا طلب مغفرت کنم, می گویم خدایا من امشب از تمام کسانی که گردنشون حقی دارم, غیبت منو کردن, مالی از من خوردن, آزاری رسوندن و... از همه اونها گذشتم و هیچ شکایتی ندارم


خدایا اگر تو امشب منو نبخشی و از سر تمام تقصیراتم نگذری (یعنی من از تو بخشنده تر هستم و چنین چیزی غیرممکنه) پس حتما تو منو بخشیدی...


اینطور دعا کنید و ببینید چه حالی به شما دست می دهد خصوصا در حق کسانی که به شما بدی کردند بیشتر دعا کنید


و در روایت آمده که اگر در حق کسانی که به شما بدی کردند دعا کنید خداوند چندین برابر اون چیزی که خواستید رو برای خودتون مستجاب می کنه.

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


 مرحوم آیت الله حاج شیخ ابراهیم کلباسی درزمان مرحوم آیت الله سیدمحمدباقرشفتی

دراصفهان زندگی می کردند ومرجعیت آن زمان را داشتند.مرحوم

کلباسی میگوید: من درمسأله بسیار

مهمی گیرکرده بودم وبرای من حل

نمیشد و هرچه کتاب های علمی را

می دیدم ،حل نمیشد.چون خیلی 

ناراحت بودم،درخواب نیز این مشکل

به سراغم آمد.داشتم درخواب فکر

میکردم که ناگهان دیدم مجلسی برپا

شده و رسول خداوائمه طاهرین و

حضرت زهرا علیهم السلام نشسته اند

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺰﺩ ﻋﺎﺭﻑ ﺍﻋﻈﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﻭﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﻳﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﮐﻨﻨﺪ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺷﺐ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻰ ﺍﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻳﻦ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻋﺎﺭﻑ ﮔﻔﺖ:

 ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻣﻴﺎﻳﻨﺪ ﺑﻌﺪﺍﺯﺳﺎﻋﺘﻰ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ .

محمد باقر
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر