یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

خاطره ای در مورد آیت الله قاضی

دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۴۴ ق.ظ
یک روز به دکّان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است؛ ولی به عکس معهود؛ کاهوهای پلاسیده و آنهایی که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند بر میدارد. من کاملاً متوجه بودم؛ تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد؛ و مرحوم قاضی آنها را در زیر عبا گرفت و روانه شد؛ 

مَن که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مرد مُسنّ و پیر مردی بود به دنبال رفتم و عرض کردم: آقا من سؤالی دارم! شما به عکس همه چرا این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید!؟

مرحوم قاضی فرمودند: آقاجان این مرد فروشنده است و شخصی بی بضاعت و فقیر؛ و من گاهگاهی به او کمک میکنم و نمیخواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرفِ آبرو از بین برود، و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن؛ و در کسب هم ضعیف شود.

و برای ما فرقی ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ و من میدانستم که اینها بالاخره خریداری ندارد؛ و ظُهر که دکان خود را میبندد؛(1) بیرون میریزد، لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او اینها را خریدم».(2)

1. در نجف اشرف در آخر تابستان به علت شدت گرمای هوا دکانها را از ظهر میبندند. (به نقل از: مهر تابان، ص 20).

2. سیمای فرزانگان، ص 350 - 349.
۹۱/۰۳/۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باقر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی