خار کنی هر روز از جایی میگذشت و خاری هر روز پایش را می خراشید. هر روز میگفت: فردا آن را می کنم. روزها گذشت و خارکن پیرتر و ناتوانتر شد و خار قوی و قویتر! و در نهایت هم نتوانست!
ما هم هر روز وعده ی اصلاح نفس و حذف بدی های باطنی به خود می دهیم و خلف وعده می کنیم! اگر در جوانی اصلاح نشدیم در پیری هم امیدی به اصلاحمان نیست!
طلبه ای کند ذهن به درس شیخ مرتضی انصاری میرفت و اصلاً متوجه مطالب نمی شد. شبی در حرم امیرالمومنین گله کرد و در عالم خواب حضرت را دید و حضرت در گوش او فرمود:« بسم الله الرحمان الرحیم » بیدار شد و در خود احساس تحول نمود. کارش به جایی رسید که دیگر به بحثهای شیخ مرتضی ایراد می گرفت! روزی در کلاس درس، با خودش گفت: امروز یک ایرادی بگیرم که دیگر نتوانند پاسخ دهند! اتفاقاً شیخ به همان ایراد هم پاسخ دادند. پایان جلسه شیخ مرتضی، طلبه را کنار کشیده و فرمودند: « پسرم، کسی که در گوش تو «بسم الله الرحمان الرحیم» را گفته است، در گوش ما تا «ولَاالضالّین» را خوانده است! به فکر درستad باش، نه ایراد گرفتن به ما!!!!!!!!!!!»