یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

۵۶ مطلب با موضوع «اشک های زیبا» ثبت شده است

" بــیــن الــحــرمــین " ،


معنــ ا مـی کنــد این آیـــ ه را...


" وَ جُـمِـعَ الشَّـمْسُ وَ الْـقَمَــرُ "


" و "خــورشــیـ د " و " مـــاه " یکـــ جــا جمـع شــونـــ د "


خانم محمدی
۱۸ مهر ۹۲ ، ۰۸:۵۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدایا؛


عزّتی بالاتر از آن نیست که من بنده ی تو باشم،


و فخر و مباهاتی بالاتر از این نیست که تو پروردگار من هستی؛


خدایا تو آنگونه هستی که من دوست می دارم،


مرا نیز همان گونه قرار ده که خود دوست می داری.


آمین ، یا اِلهَ العالَمین


خانم محمدی
۱۶ مهر ۹۲ ، ۰۸:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 یکــــ لحظہ خــــوبــــ مـحض ِ حـضـورتــــ نـبـوده ایمـ


   آقـــا بـبـخش ! سـنـگِ صـبـورتــــ نـبـوده ایـمـ

   هــر دم گذشتـــ سر بہ هــواتــر شـدیـم مـا

   آقـا بـبـخـش ! از تــو جـدا تـر شـدیـم مـــا

 در جسـتـجـوی قلــب ِ صـبــورتـــ نبوده ایمـ

   فـکر دعـا بـراے ظهـورتــــــــــ نـبـوده ایمـ !

    
خانم محمدی
۱۲ مهر ۹۲ ، ۰۸:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
چندگاهیست وقتی می گویم:

«اللهم کل لولیک الحجة بن الحسن»

با آمدن نام دلربایت دلم نمی لرزد.

چندگاهیست وقتی می گویم:

«صلواتک علیه و علی آبائه»

به یاد مصیبتهای اهل بیتت اشک ماتم نمی ریزم.

چندگاهیست وقتی می گویم:

«فی هذه الساعة»

دگر به این نمی اندیشم که در این ساعت کجا منزل گرفته ای.

چندگاهیست وقتی می گویم:

«و فی کل الساعة»

دلم نمی سوزد که همه ساعاتم از آن تو نیست.

 چندگاهیست وقتی می گویم: 

«ولیا و حافظا» احساس نمی کنم که سرپرستم، امامم کنار من ایستاده 

و قطره های اشکم را به نظاره نشسته است. 

چندگاهیست وقتی می گویم: 

«و قائدا و ناصرا» به یاد پیروزی لشکرت،
 
در میان گریه لبخند بر لبم نقش نمی زند

چندگاهیست وقتی می گویم: 

«و تمتعه فیها طویلا» به حال آنانی که در زمان دراز حکومت شیرین تو 

طعم عدالت را می چشند غبطه نمی خورم...

اما چندگاهیست دعای فرج را چند بار می خوانم تا هم با آمدن نامت دلم بلرزد، 

هم اشکم بریزد، هم در جست و جویت باشم، هم سرپرستم باشی، 

هم به حال مردمان عصر ظهور غبطه بخورم 

و هم احساس کنم خدا در نزدیکی من است 

و تو ذخیره خدایی که همیشه با منی...

خانم محمدی
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم
آقا نشد که لایق دیدارتان شوم

غفلت بساط کرد سر راه طفل دل
وایَم نشد که راهیِ بازارتان شوم

اصل اگر به عَرضه حسن تو می شدم
چیزی نداشتم که خریدارتان شوم

باری ز دوش حضرتتان بر نداشتم
شرمنده ام که تا به کجا بارتان شوم

ای حیدر زمانه غریبت گذاشتیم
در روز غم ولی نشد عمارتان شوم 

با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام
اذنم بده فدایی و سردارتان شوم...


خانم محمدی
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

دارد گناه قاب مرا تار می کند


این نانجیب کار مرا زار می کند


می خواستم وقف تو باشم ولی نشد


دنیا خلاف میل دلم کار می کند


از تو عجیب نیست مرا رد نمی کنی


وقتی کریم خنده به اغمار می کند


قطره به قطره اشک تو دل را جلا دهد


روضه مرا ز عشق تو  سر شار می کند

 

ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم


بگشا گره زباب دلم فتح باب کن


ای منتها امید دلم چاره ای بساز


ای چاره ساز این دل ما را جان کن



خانم محمدی
۰۲ مهر ۹۲ ، ۰۹:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا ثامن الحجج دل ما وا نمی شود 
خیلی تلاش کرده ام اما نمی شود

هر جا که رفته ام و به هر کس که گفته ام
گفته به دست من گره ات وا نمی شود

نازم به شاعرت که چه زیبا سروده است!
وقتی دل شکسته مداوا نمی شود...

«دستت بزن به دامن سلطان که هر جواب
از او شنیده می شود الّا نمی شود»

حالا من شکسته دل خسته ی غریب
رو کرده ام به سوی تو آقا، نمی شود؟

گفتم "سلام حضرت مشکل گشا " و بعد 
اذن دخول خوانده ام آیا نمی شود -

راهم دهی حرم؟ که به ناگه کسی زغیب
تغییر داد قافیه ام را که می شود!

خانم محمدی
۲۶ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند               مرا جدا ز غم عشق تو خدا نکند

گرانبهاست غم عشق یوسف زهرا           خدا به هر دل نا قابلی عطا نکند

 چه می شود به گدا وعده وصال دهی        اگر چه وعده خوبان گهی وفا نکند

     دعا برای فرج، خود ز ما طلب کردی           چرا حبیب به محبوب خود دعا نکند؟

منم گدای تو و دست من به دامانت           کریم رد ز در خانه اش، گدا نکند





خانم محمدی
۲۳ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،


از های و هوی مردم این شهر نا نجیب.


آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،


دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.


آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند


عاشق ندیده های  پر از نفرت  رقیب.


آقا اجازه!  «گندم»  و حوا   بهانه بود،


آدم نمی شویم! بیا: ماجرای  سیب!


باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین..!


آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب....


 

خانم محمدی
۲۲ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من گریخته ام؛

و در پی من صیادها؛


و فرا رویم دام ها؛

یا ضامن آهو؛


من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست ... 


خانم محمدی
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر