یا صاحبَ الزّمان ..
مَتی ترَانا و نَراک یا سیّدی و مَولای ...
آقا بیا بخاطر باران ظهور کن
مارا از این هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه ی عشق می روی
از کوچه های خسته ما هم عبور کن
یا صاحبَ الزّمان ..
مَتی ترَانا و نَراک یا سیّدی و مَولای ...
آقا بیا بخاطر باران ظهور کن
مارا از این هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه ی عشق می روی
از کوچه های خسته ما هم عبور کن
تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بیخیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم ؛ خدا کند که بیایی..
موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم
این بال ها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم
تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم
این حرفها نشانهی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقل های زمینی فراتری
ماهی را، شوقی بَهرِ آب نیست
وقتی در آغوشِ بَحرِ عشق، آرمیده
دریا، دریا...اقیانوس، خشک شد
ولی ...اشک ها بر او
هرگز خشک نمی شود
که او "قتیل العبرات" است
أنا قتیل العبرة.لا یذکرنی مؤمن الا بکی...
من کشته اشـــکم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آن که
اشک چشمانش جاری می شود...
" قال ح س ی ن (ع) بحارالأنوار، ج 44، ص 279 "
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـر از حزن غرق درد و ملالش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش
چه شیب و نشیبی در توست
روح من...
گاه چنان بلندایی داری
که یک سر می رسی به اوج
و گاه حقارتی چنان...!
آن چنان که می ترسانیم از آن همه انسان نبودنم ...
چه تناقضی دارد این عروج و هبوط تو...
عروجی که قریب است به خدایت
و هبوطی که غریب است حتی برای خودت !
و او
خدای تو...
همیشه
چه بزرگوارانه همراهت است
در این مکرر پر تلاطم...
چه صبری دارد بر آشفتگی هایت
و چه بی صبر است بر بازگشتت...
چه رحمی دارد بر تو خداوندگار رحیمت
روح من...
از خدا پروا کنید
تـــا
پـَـــــــــر وا کنید ...
*-:¦:-*شهید والا مقام مصطفی چمران *-:¦:-*
شبی ساکت و دلگیر ،
خودم بودم و قلبی که به غم بسته به زنجیر ،
و نزدیک اذان بود که پیچید به آفاق همه نغمه ی تکبیر ،
نوشتن که هنگام اذان دست به دامان خدا باش ،
و مشغول دعا باش ، که باز است به درگاه الهی
در رحمت و آن لحظه بود لحظه شیرین اجابت ،
شدم غرق عبادت ، دوچشمم همه اش اشک شد
و روی لبانم همه سوگند ،
که یا رب تو رهایم کن از این دم ،
و گفتم به خدا بین دعایم ،
که دل تنگ اذان حرم کرببلایم ....
دلش به ما عجمی زادگان بود مایل
اگر چه لیلی صحرا نشین ما عربی ست. . .
العجل مولا