یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

۷۱ مطلب با موضوع «فضائل و رذائل اخلاقی :: موضوعات متفرقه اخلاقی» ثبت شده است

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!

سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد: اگر کمی دیر تر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست!


    r0n3o6na1mpbiyhlsttu.jpg

محمد باقر
۱۲ آذر ۹۱ ، ۱۰:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حاج سید احمد رشتی (رحمة اللّه علیه) می گوید :

روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم .

ناگاه سید موقّر معمّمى بر من داخل شد که قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشیده بود،

نظرى کرد به آنچه در زاویه حجره بود . کمى از کتب و ظروف و فرشى بود ، فرمود:

براى حاجت دنیا کفایت مى کند تو را و تو هر روز صبح به نیابت صاحب الزمان علیه السلام زیارت عاشورا بخوان

و خرجى هر ماهت را از من بگیر که محتاج احدى نباشى .

سپس قدرى پول به من داد و گفت :این کفایت یک ماه تو را مى نماید

و رفت رو به در مسجد و من به زمین چسبیده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تکلّم بنمایم ، نتوانستم

و حتى نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد و همین که بیرون رفت گویا قیودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پیدا کردم .

پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص کردم اثرى از آن آقا ندیدم !

محمد باقر
۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکى از علماى معروف شهر اصفهان در یادداشتهاى خود مى گوید:

یکى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان که نام او را نیاورده مبلغ 45000 تومان بدهم و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحیر شدم که آیا آنچه را که در خواب درک نموده بودم صحیح بوده یا خیر ؟ از مقدار اندوخته خود نیز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود !

به دکان آن مرد محترم رفتم . من او را مى شناختم و وى صاحب دکان کوچکى بود . آنجا دو نفر را در مقابل دکانش دیدم . در اولین فرصتى که یافتم به صاحب دکان گفتم : با تو کارى دارم ، تقاضا دارم با من به مکانى بیایى و سریع باز گردیم . او را به مسجد النبى واقع در خیابان جى بردم . کارگران و بنایان در مسجد مشغول تعمیر بودند ، در یکى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستیم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشکلى را که هم اکنون در آن به سر مى برى از تو برطرف کنم ، از تو مى خواهم مشکلت را برایم بازگو کنى ، به او بسیار اصرار کردم ، لیکن از گفتن سرباز زد .

سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گریان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر کردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زیارت عاشورا بخوانم و امروز آخرین آن را خواندم .

محمد باقر
۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ابلیس به پنج علت بدبخت شد:

۱-اقرار به گناه نکرد۲-از کرده پشیمان نشد۳-خود را ملامت نکرد۴-تصمیم به توبه نگرفت و از رحمت خدا نامید شد

اما آدم به پنج علت سعادتمند شد:

۱-اقرار به گناه کرد۲-از کرده پشیمان شد۳-خود را سرزنش کرد۴-تعجیل در توبه کرد وبه رحمت حق امید داشت
محمد باقر
۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !

سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد :

اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .

اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست...
محمد باقر
۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
گاهی کردار انسان برای شیطان به قدری ارزش دارد و او را خوشحال می کند که می گوید:

 من به این اعمال راضی شدم ؛ گرچه او هیچ کار دیگری انجام ندهد. در خبری آمده که : 

شیطان لعین گفته : هرگاه بنی آدم سه خصلت را دنبال کنند، مرا کافی است .

 اگر چه اعمال دیگری را انجام ندهند، همان سه خصلت رضایت من است و بیشتر از آنها نمی خواهم . 

اول آن که ، خود را در میان خلق بزرگ شمارند و غرور و تکبر به خود راه دهند،

مردم را حقیر و کوچک حساب کنند، اعمال خود را خوب و باارزش ‍ و اعمال مردم را بد و ناپسند بدانند.

چنین افرادی از یاران هواداران من هستند و من از ایشان راضی ام .


محمد باقر
۲۵ آبان ۹۱ ، ۱۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
اگر چه شیطان با دادن صدقه مخالفت می کند

 و از کسانی که می خواهند از مال خود به نیازمندان ببخشند جلوگیری می نماید،

 اما وقتی که از ویژگی های صدقه دادن از او می پرسند، حقیقت و منافع صدقه را بیان می کند.

 در یک دیدار، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم چند سؤ ال از او کردند،

او همه را جواب داد. یکی از سؤ ال ها این بود که حضرت فرمود:

 ای ملعون ! صدقه دادن امت من نزد تو چگونه است 

و منافع صدقه چیست ؟

شیطان در جواب حضرت عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم !

در صدقه دادن امت تو شش خصلت و منفعت است . اول این که ،

با صدقه و بخشش کردن ، نه تنها مال انسان کم نمی شود، بلکه هر روز بر دارایی صدقه دهنده افزوده می شود.


محمد باقر
۲۵ آبان ۹۱ ، ۱۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حضرت امّ البنین مادر حضرت عباس (ع) است ،

در جریان عاشورا در کربلا، چهار فرزند رشید او بنامهای عباس ، عون و عثمان و جعفر به شهادت رسیدند،

 هنگامی که بشیر به مدینه آمد و اخبار کربلا را به مردم مدینه رساند، وقتی به حضور امّ البنین رسید،

 برای اینکه به تدریج او را از شهادت فرزندانش آگاه کند، فرزندان او را یکی یکی اسم برد،

 ام البنین در هر بار می گفت : ای بشیر، از حسین (ع) چه خبر؟

 فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است همه بفدای اباعبدالله الحسین (ع) باد، 

هنگامی که بشیر خبر شهادت امام حسین (ع) را داد، ام البنین با آهی سوزان گفت : بندهای دلم را گسستی

 آری معرفت و امام شناسی آن بانوی بزرگوار در حدی بود که در مورد چهار فرزندش ،

 چنین نگفت ولی در مورد رهبرش امام حسین (ع) چنین فرمود.
محمد باقر
۲۵ آبان ۹۱ ، ۱۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
کودک یتیمی به حضور رسول خدا (ص) آمد و چنین عرض کرد: پدرم از دنیا رفته ، مادرم ، بینوا و بی بضاعت است ، خواهرم ، شوهر و سرپرست ندارد، از چیزهائی که خدا به تو عنایت فرموده به من اطعام کن ، تا خداوند خشنود گردد. پیامبر (ص) تحت تاءثیر قرار گرفت به او فرمود: چقدر نیکو سخن می گوئی ؟. سپس به بلال حبشی فرمود با شتاب به حجره های همسران من برو، و جستجو کن ، اگر چیزی از طعام هست بیاور. بلال رفت و به جستجو پرداخت و مشتی خرما که 21 عدد بود، یافت و به حضور پیامبر (ص) آورد. پیامبر مهربان اسلام (ص) خرماها را سه قسمت کرد، هفت عدد آن را به آن کودک یتیم داد، و فرمود بقیه را بگیر، هفت عدد آن را به مادرت بده و هفت عدد دیگر را به خواهرت بده ، کودک یتیم در حالی که خوشحال بود از نزد رسول خدا (ص) رفت ، در این هنگام ، معاذ (یکی از اصحاب) برخاست و دست نوازش بر سر آن کودک یتیم کشید و با گفتاری مهرانگیز، کودک را تسلی خاطر داد. پیامبر (ص) به معاذ فرمود: ای معاذ! تو و این کار تو را دیدم ، همینقدر بدان ، هر کس سرپرستی یتیمی کند، و دست نوازش بر سر او بکشد، خداوند بهر موئی که از زیر دستش ‍ می گذرد، حسنه و پاداش خوبی به او می دهد، و گناهی از گناهان او را محو می کند، و بر درجه و مقام معنوی او می افزاید.
     ipf4rrrsns34q7379tj1.jpg
محمد باقر
۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری چنین می گوید: در زمانی که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهای متعدّدی در دست داشت . از شیطان پرسیدم : این بندها برای چیست ؟ پاسخ داد: اینها را به گردن مردم می افکنم و آنها را به سوی خویش می کشانم و به دام می اندازم . روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولی افسوس که علیرغم تلاشهای زیادم شیخ از قید رها شد و رفت . وقتی از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم . پیش خود گفتم : خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم . از این رو به حضور معظم له مشرّف شده و ماجرای خواب خود را تعریف کردم . شیخ فرمود: آن ملعون (شیطان) دیروز می خواست مرا فریب دهد ولی به لطف پروردگار از دامش گریختم . از این قرار که دیروز من پولی نداشتم و اتّفاقاً چیزی در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه می کردم . با خود گفتم : یک ریال از مال امام زمان (عج) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است . آنرا به عنوان قرض برمی دارم و انشاءاللّه بعداً ادا می کنم . یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم . همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریداری کنم با خود گفتم : از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟ در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سرجای خود گذاشتم
محمد باقر
۲۳ آبان ۹۱ ، ۱۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر