خداوندا حکایت ما حکایت ماهیان در آب است؛
ماهی در آب غرق است ولی حواسش به آب نیست
ما هم در تو غرق هستیم ولی خیالمان نیست.
ماهی در آب غرق است ولی حواسش به آب نیست
ما هم در تو غرق هستیم ولی خیالمان نیست.

مولایی از غلامش پرسید نامت چیست ؟
غلام گفت : هرچه صدایم کنی !
پرسید : چه کار بلدی ؟
غلام گفت : هر کاری بگوئی انجام میدهم !
پرسید : چه غذائی میخوری ؟
غلام گفت : هر چه بدهی میخورم !
پرسید : کجا می خوابی ؟
غلام گفت : هر کجا بگویی می خوابم !
مولا گفت این چه جوابهایی است که می دهی ؟
غلام گفت : مگر نه این است که من بنده شما هستم کار من فقط اطاعت است
مولا پیش خود گفت : اگر راه و رسم بندگی این است که غلام می گوید ، پس چطور من بندگی خدا را میکنم!!!