اداره کردن خانه
شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۵۴ ق.ظ
خانم شیخ انصاری به ایشان میگوید: این رخت خوابهای گوشه ی خانه کهنه و قدیمی است، افراد مختلف می آیند رخت خوابها را می بینند بد است. مقداری پول بدهید تا یک چادر شب بخرم روی این رخت خوابها بیندازیم. ایشان می فرمایند: این اسراف است. من نمیتوانم از وجوه شرعیّه به شما بدهم چادر شب بخرید روی این رخت خوابها بیندازید. هر چه اصرار میکند شیخ برای خرید چادر شب پول نمیدهند. هر روز به اندازه ی خرید سه سیر گوشت مرحوم شیخ پول میدادند تا برای خانه گوشت بخرند. این خانم میرود روزی دو سیر و نیم گوشت میخرد و پول نیم سیر دیگر را پس انداز میکند. بعد از مدتی با پولهایی که جمع میکند یک چادر شب میخرد. مرحوم شیخ از درس می آید. نگاه میکنند میبینند چادر شب نو روی رخت خوابها انداخته شده است. خانم را صدا میزنند. این چادر شب را کجا خریدید؟ من که پولی به شما ندادم! خانم میگوید: نه؛ پول از جایی رسید. مرحوم شیخ اصرار میکنند از کجا رسیده؟ خانم میگوید: بله؛ من از پولی که برای سه سیر گوشت به من میدادید روزی دو سیر و نیم گوشت میخریدم و پول نیم سیر دیگر را کنار میگذاشتم. با آن پول این چادر شب را خریدم. مرحوم شیخ گریه میکنند. بعد میفرمایند: وای بر من! من حساب کرده بودم، خیال میکردم حدّاقل غذایی که ما میتوانیم بخوریم سه سیر گوشت است. حالا فهمیدم با دو سیر و نیم گوشت هم خانه ی ما اداره میشد. بعد دستور میدهند میفرمایند از این به بعد روزی دو سیر و نیم گوشت بگیرید، چادر شب را هم ببرید پس بدهید.
۹۱/۰۹/۱۱