× تصمیم صادقانه بر ترک گناه یا گناهانى خاص،
× پیمان انجام همیشگى کارى استحبابى همچون نماز اول وقت،
× استمرار بر نماز شب، زیارت عاشورا، زیارت جامعه،
× زیاد صلوات فرستادن و دعا براى تعجیل فرج نمودن،
× تداوم هر روزه دعاى عهد و دعاى فرج،
× مقید بودن به دعاى ندبه و زیارتهایى خاص همچون زیارت «آل یس»،
× دوره کردن قرآن کریم و حج بیت الله الحرام به نیابت از آن حضرت،
× رفتن به زیارت معصومین، و مساجدى چون سهله و جمکران و انجام اعمال آن طى 40هفته،
× خواندن آیات و روایاتى ویژه پس از هر نماز.
شیخ گفت: چهل شب هر شب صد بار
"رب ادخلنی مدخل صدق"را بخوانید امام زمان را می بینید.
رفت وآمد گفت: "خواندم و ندیدم."
جواب شیخ مو را به تنش راست کرد:
"توی مسجد که نماز می خواندی سیدی بهت گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد
گفتی کل مکروه جایز !
آن سید امام زمانت بود."
(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
نیت کرده بود چهل شب جمعه برود زیارت امام حسین علیه السلام، شاید امام زمان را ببیند.
صبح پنج شنبه راه می افتاد، پای پیاده. آخرین شب بود. شب چهلم.
مأمورها دروازه را بسته بودند. نه کسی می توانست وارد شود، نه خارج. دلش شکست.
با خودش گفت:" این همه راه آمدم، خرابش کردند."
مردی دستش را گرفت. از دروازه ردش کرد. هیچ کس هم نفهمید.
خواست تشکر کند، دید مرد نیست. تازه فهمید این همه راه را بی خود نیامده
(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)
جوان گفت:« زیارت بخوان.»
گفت:« سواد ندارم.»
جوان شروع کرد به خواندن. سلام داد به معصومین تا امام عسگری.
پرسید:« امام زمانت را می شناسی؟» مرد جواب داد:« چرا نشناسم؟»
گفت:« پس سلام کن»
مرد دستش را روی سینه اش گذاشت:
«السلام علیک یا حجه بن الحسن العسکری» جوان خندید:
« و علیک السلام و رحمه الله و برکاته»
(برگرفته از کتاب « تا همیشه آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب)