یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

با لقمه حرام که نمی شود جنگید

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۵۲ ب.ظ

سفره وسط سنگر پهن بود و قابلمه و بشقاب ها پُر. «مهمان نمی خواهید؟»


حاج حسین خرازی بود،با چشمانی براق و لبانی خندان.


«این همه غذا! منتظر کس دیگری هستید؟»


نه حاجی، دوازده نفریم؛ اما گفتیم 21 نفر؛ غذا گرفتیم.

پیشانی اش پر خط و صورتش بر افروخته شد. فریاد زد: « برپا! همه بیرون»

زمین پر سنگریزه، آفتاب داغ، دوازده نفر سینه خیز، بعد کلاغ پر.از پا که افتادند،

گفت: «آزاد! خیلی سبک شدید، هان؟! آن همه گوشت و دنبه حرام، عرق شد و ریخت پایین»

بعد گفت: «با لقمه حرام نمی شود جنگید.»


 
۹۱/۱۲/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد باقر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی