گریه برای محروم شدن از عبادت
دوشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۵۰ ق.ظ
عامربن عبدالله بن قیس از مسلمانان پارسا و وارسته و قهرمان صدر اسلام بود، در یکی از جنگ ها هنگام غروب، تنها وارد نیزاری شد،
اسب خود را در آنجا بست و به بالای تپه رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
یکی از سربازان اسلام میگوید «او را دیدم، در کمین او بودم، شنیدم در دعای خویش عرض میکرد: خدایا سه چیز از تو خواستم،
دو چیزش را به من دادی، سومی آن را نیز به من بده تا آن گونه که میخواهم تو را عبادت کنم.
در این وقت متوجه من شد و گفت: مثل اینکه مراقب من بودی چرا چنین کردی؟
اسب خود را در آنجا بست و به بالای تپه رفت و به عبادت و مناجات مشغول شد.
یکی از سربازان اسلام میگوید «او را دیدم، در کمین او بودم، شنیدم در دعای خویش عرض میکرد: خدایا سه چیز از تو خواستم،
دو چیزش را به من دادی، سومی آن را نیز به من بده تا آن گونه که میخواهم تو را عبادت کنم.
در این وقت متوجه من شد و گفت: مثل اینکه مراقب من بودی چرا چنین کردی؟

گفت تا زندهام به کسی نگو، تقاضای اوّلم این بود حبّ و علاقه به زنان را از دلم بیرون کند، زیرا از هیچ چیز هم چون «طغیان غریزه
جنسی» در مورد زنان در آسیب رسانی به دینم نمیترسیدم. که این تقاضایم برآورده شده است و اکنون زنان نامحرم و دیوار در نظرم یکسانند.
دومین تقاضایم این بود که از غیر خدا نترسم، اینک خود را چنین مییابم.
سومین تقاضایم این است که خداوند خواب را از من بگیرد تا آن گونه که میخواهم خدا را پرستش کنم، ولی به این خواستهام نرسیدهام.
عامر هنگام احتضار گریه میکرد، پرسیدند برای چه گریه میکنی؟ گفت: گریهام از ترس مرگ و علاقه به دنیا نیست،
بلکه برای آن است که از روزه در روزهای گرم، و عبادت در شبهای سرد، محروم میشوم.
خوش آنکه به عشق تو گرفتار بمیرم بیدار در این منزل خونخوار بمیرم
زین خوابگه بی خبران زنده برایم واقف ز سراپرده اسرار بمیرم
مستغرق دیوار شده در بر جانان آسوده ز اقرار و زانکار بمیرم
کاری چو به از خدمت معشوقه و می نیست ساقی مددی کن که درین کار بمیرم
خونین جگر و خسته دل و محنت هجران جانا تو پسندی که چنین زار بمیرم؟
آن یار به کس رخ ننماید چه توان کرد بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
۹۱/۰۸/۲۹