بخل و سخاوت
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۱، ۱۰:۴۵ ق.ظ
و صاحب نخل مى آمد و از درخت خود بالا مى رفت تا خرما بچیند و چه بسا خرمائى از درخت مى افتاد،
و بچه هاى آن فقیر بر مى داشتند و مى خوردند، و صاحب نخل از درخت مى آمد پایین تا خرما را از دست بچه ها بگیرد،
و اگر خرما را در دهان یکى از بچه ها مى دید، انگشتش را داخل دهان آن بچه مى کرد، تا خرما را از دهان او بگیرد،
آن مرد فقیر هم به پیامبر صلى الله علیه و آله شکایت کرد، و حضرت را از آنچه که صاحب نخل مى کرده خبر داد.
پیامبر خدا صاحب نخل را ملاقات کرد و به او فرمود: آن نخلى که شاخه اش در خانه فلانى است را به من مى دهى ؟
تا من یک درخت خرما در بهشت به تو بدهم . آن شخص گفت : من نخلهاى زیادى دارم ، اما هیچکدام از نخلهایم بخوبى خرماى این نخل نیست : بالاخره آن شخص رفت و شخص دیگرى که کلام پیامبر را شنیده بود، آمد و گفت : یا رسول الله ، آیا اگر من آن نخل را از او گرفتم و به شما دادم ، عوض آن نخلى به من در بهشت مى دهى ؟ پیامبر فرمود: بلى ، پس آن شخص رفت و صاحب نخل را ملاقات کرد، و با او مذاکره کرد در قیمت ، که اگر این نخل را به او دادم ، در بهشت نخلى به من عطا خواهد کرد؟
صاحب نخل گفت : من از خرماى این نخل خوشم مى آید، ولى نخلهاى زیادى دارم و هیچکدام از نخلهاى من خرمایش به این خوبى نیست ، که این درخت دارد آن شخص به او گفت : این نخل را به من مى فروشى ؟ گفت : نه ، مگر اینکه پولى به من دهى که باور ندارم ، آن شخص گفت :
به چقدر راضى هستى که من به تو بدهم ؟ صاحب نخل گفت : چهل نخل، آن شخص گفت : خیلى زیاد است چهل نخل در برابر یک نخل زیاد است .
سپس خریدار کمى ساکت شد، و بعد گفت : من به تو چهل نخل را مى دهم ، و خریدار به فروشنده گفت : من شهادت مى دهم که تو راست مى گوئى و رفت پیش مردم و آنها را شاهد گرفت ، که این نخل در قبال چهل نخل مال من شد.
و رفت پیش پیامبر صلى الله علیه و آله و عرض کرد: یا رسول الله این نخل مال من شد و هم اکنون آن را ملک تو کردم پیامبر صلى الله علیه و آله رفت پیش صاحب خانه (مرد فقیر) و فرمود: این نخل مال تو و زن و فرزندانت شد. و در این هنگام خداوند سوره لیل را نازل کرد.
عطا گوید: اسم مردى که نخل را خرید و داد به پیامبر صلى الله علیه و آله ابودحداح بود و کسى که بخل کرد (بخل و استغنى )و نخل را نداد همان صاحب نخل بود و شان نزول (و سیجنبها الاتقى )
و همچنین شاءن نزول (ولسوف یرضى ) هم درباره ابودحداح است ، یعنى (ولسوف یرضى اذا دخل الجنة )
بزودى وقتى وارد بهشت راضى مى شود، و پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى به آن نخل مى گذشت مى فرمود: نخلهائى در عوض این نخل براى ابودحداح در بهشت است .
صاحب نخل گفت : من از خرماى این نخل خوشم مى آید، ولى نخلهاى زیادى دارم و هیچکدام از نخلهاى من خرمایش به این خوبى نیست ، که این درخت دارد آن شخص به او گفت : این نخل را به من مى فروشى ؟ گفت : نه ، مگر اینکه پولى به من دهى که باور ندارم ، آن شخص گفت :
به چقدر راضى هستى که من به تو بدهم ؟ صاحب نخل گفت : چهل نخل، آن شخص گفت : خیلى زیاد است چهل نخل در برابر یک نخل زیاد است .
سپس خریدار کمى ساکت شد، و بعد گفت : من به تو چهل نخل را مى دهم ، و خریدار به فروشنده گفت : من شهادت مى دهم که تو راست مى گوئى و رفت پیش مردم و آنها را شاهد گرفت ، که این نخل در قبال چهل نخل مال من شد.
و رفت پیش پیامبر صلى الله علیه و آله و عرض کرد: یا رسول الله این نخل مال من شد و هم اکنون آن را ملک تو کردم پیامبر صلى الله علیه و آله رفت پیش صاحب خانه (مرد فقیر) و فرمود: این نخل مال تو و زن و فرزندانت شد. و در این هنگام خداوند سوره لیل را نازل کرد.
عطا گوید: اسم مردى که نخل را خرید و داد به پیامبر صلى الله علیه و آله ابودحداح بود و کسى که بخل کرد (بخل و استغنى )و نخل را نداد همان صاحب نخل بود و شان نزول (و سیجنبها الاتقى )
و همچنین شاءن نزول (ولسوف یرضى ) هم درباره ابودحداح است ، یعنى (ولسوف یرضى اذا دخل الجنة )
بزودى وقتى وارد بهشت راضى مى شود، و پیامبر صلى الله علیه و آله وقتى به آن نخل مى گذشت مى فرمود: نخلهائى در عوض این نخل براى ابودحداح در بهشت است .
منبع: مجمع البیان
۹۱/۰۸/۱۶