نگاه ها به ابراهیم و آتش بود.
در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد
و بر می گشت
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: با نوک خود آب روی آتش میریزم!
گفتند: حجم آتش زیاد است و تو...
گفت: آری من نمیتوانم آتش را خاموش کنم
اما آب را می آورم تا آن هنگام که
خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش می انداختند تو چه می کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد؛ انجام دادم!
اکنون ابراهیم زمان در چاه غیبت گرفتار است........
اما بزودی خواهد آمد.......
و مرا خواهند پرسید:
تو چه کردی؟
در این میان گنجشکی به آتش نزدیک می شد
و بر می گشت
از او پرسیدند: ای پرنده چه کار می کنی؟
پاسخ داد: با نوک خود آب روی آتش میریزم!
گفتند: حجم آتش زیاد است و تو...
گفت: آری من نمیتوانم آتش را خاموش کنم
اما آب را می آورم تا آن هنگام که
خداوند از من پرسید وقتی که بنده ام را بدون گناه در آتش می انداختند تو چه می کردی؟
پاسخ دهم: هر آن چه را که از توانم بر می آمد؛ انجام دادم!
اکنون ابراهیم زمان در چاه غیبت گرفتار است........
اما بزودی خواهد آمد.......
و مرا خواهند پرسید:
تو چه کردی؟