یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوالحسن خرقانی» ثبت شده است


دو برادر، مادر پیری داشتند.
یکی از آنها دائما به مادر خدمت می کرد
و دیگری به عبادت خدا مشغول بود.
یک شب برادر عابد در سجده به خواب رفت 
آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند. 
گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، 
روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند. ندا آمد ،
آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج.

" ابوالحسن خرقانی "


محمد باقر
۲۱ دی ۹۱ ، ۱۸:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر