گل را به هر رنگی میتوان در آورد،
به شرط آن که با ساقه چیده شود
و پس از تشنگی کامل آن را در ظرف آبرنگ فرو کنیم،
اینجاست که آبرنگ را به خود جذب کرده و به همان رنگ در میآید.
قرآن نیز ظرف آبرنگ است.
هم آب است چون مایه حیات است و هم رنگ است چون رنگ خدایی است.
«وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً»
و از رنگ خدا زیباتر چیست؟
و ما هم وقتی میتوانیم آیات این کتاب را با تمام وجود هضم و جذب کنیم
که تشنه باشیم. یعنی خود را با آبهای آلوده و گلآلودِ دیگر سیراب نکرده باشیم.
همان طور که اگر ساقه گل را که سیراب باشد در ظرف آب زمزم هم فرو کنی،
نه تنها قطرهای نمینوشد بلکه در همان آب میپوسد.
«استاد رنجبر»
روی سحر تاکید فراوان داشتند.
بین الطلوعین را هم همین طور.
یک وقت کسی پرسید بین این دو کدام را انتخاب کنیم؟
یعنی سحر بیدار باشیم یا بین الطلوعین؟ گفتند بینشان دعوایی نیست.
هر دو را بیدار باشید! ولی اگر کسی نمیتوانست اولویت را با سحر میدانستند.
یکبار کسی گفت حاج آقا من سحرها خوابم میگیرد؟
گفتند اگر خوابت گرفت بخواب چون معلوم است اسمت را در لیست ننوشته اند!
علامه طباطبایی صاحب تفسیر گران قدر المیزان درباره کیفیت محاسبه اعمال می فرمایند:
«آخر شب قبل از خواب، اعمالی را که در روز انجام داده اید بررسی کنید.
هر یک از اعمالتان که خوب بود، خدا را برای آن حمد و سپاس گویید
و
توفیق انجام بهتر آن را در روز بعد از خداوند مسئلت کنید.
اگر خدای ناکرده تقصیر و یا خطایی مرتکب شده بودید،
فورا توبه کنید و تصمیم بگیرید که دیگر آن را انجام ندهید.
اگر دیدید خلاف های شما متعدد است تصمیم بگیرید فردا آن را کم کنید».
«حکمت زلال- صفحه81»
بزرگی را در انواع مصیبتها گرفتار دیدند ، دائم شکر خدا می نمود ،
پرسیدند : با این همه مصیبت شکر از چه داری ؟
فرمود :(شکر از آن دارم که در مصیبتی گرفتارم ،نه در معصیتی!)
(منبع : نشان از بی نشانها)
اَللّهُمَّ ما اَخافُ فَاکْفِنى، وَما اَحْذَرُ فَقِنى، وَ فى نَفْسى وَ دینى فَاحْرُسْنى
خدایا از آنچه مى ترسم کفایتم کن
و از آنچه برحذرم، نگاهم دار
و خودم و دینم را حفظ کن
نگاه بیجا، کلام بیجا و شنیدن بیجا
بذری است که در زمین دل می افتد و سبز می شود
آنگاه همه جا را می گیرد .
دیگر اشتغال به این ها وقتی برای اشتغال به خدا باقی نمی گذارد .
حتی در نماز هم فکر حاصل از این محسوسات مانع حضور می شود .
" استاد صبرآمیز "
گویند حارث محاسبی چهل سال روز و شب تکیه بر دیوار نزد و جز به دو زانو ننشست.
از وی پرسیدند: خود را رنجه چرا می داری؟
گفت: شرم دارم که اندر مشاهدت حق جز بنده وار بنشینم.
کشف المحجوب، ص492
در احوالات آن مرد عظیمالشّأن و الهی، آیتالله حاج شیخ جعفر شوشتری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمده است
که شبی بالای منبر فرمودند: مردم!
امروز میخواهم راجع به رفیقی که شب و روز، در خواب و بیداری، همیشه و هر لحظه با ماست سخن بگویم فرمودند:
مردم! آن رفیق دائمی ما همسر یا فرزندمان نیست. آن رفیق دائمی ما همکار و همشغل و همدرس ما نیست.
آن رفیق ما نفس ما است که شب و روز، در خواب و بیداری با ماست.
آنقدر با او رفیق شدهایم که یادمان رفته است که نباید با او رفاقت کنیم بلکه باید مسلّط به او شویم.
« آیت الله قهری »
خیلی عجیب است، شخصی به آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی الله مقامه الشّریف) عرضه داشت: به یک گناه عظیمی مبتلا هستم، چه کنم؟ آقا نسخهای دادند. رفت، انجام داد، آمد به آقا گفت: آقا! چطور این نسخه شما کاری نبود؟ آقا یک نگاهی کرد، فرمود: چرا در منزل فحاشی می کنی؟ داد می زنی و بعد با تشر می گویی ضعیفه! ضعیف من و تو هستیم که نمی توانیم نفس امّاره خودمان را کنترل کنیم. اگر کسی در الفاظ معمولی مراقبه و مواظبت نداشته باشد، کارش به جایی میرسد که یک روز تهمت میزند – این هشدار به من و شماست-
مرحوم حاج آقای حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)فرمودند: