یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

۵۶ مطلب با موضوع «اشک های زیبا» ثبت شده است

سـقــوط از نــگــاه پـُـر از مـهــربــانــی ات را

بــایــد در سـیــاهـی دلــم جـســت و جــو کــنــم . . .

یـــــا مــ هـــ د یــــ ( عــجــّـلـــ الــلـّـه تــعــا لـی فـرجـه الـشـریـف )



محمد باقر
۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۹:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خدایا!

من دلم قرصه!

کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت، که حتی روز، روشن نیست

کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته

یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته

فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم

که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم

خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن

شنیدم گرمه آغوشت

اگه میشه منم جا کن...




محمد باقر
۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*•.¸¸.•*´

دست به دامن خدا که میشوم…

چیزی آهسته درون من به صدا میاید که : نترس!

از باختن تا ساختن دوباره…

فاصله ای نیست…

*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*´¨`*•.¸¸.•*•.¸¸.•*´


محمد باقر
۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده .

الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر



محمد باقر
۳۱ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مهدی جان

صبح های غیبتت ، غروب ندبه های دلتنگیست

و کمیل سجاده های ارادتم را به نجوای توسل نامت دخیل می بندم

و شمارگان نفسهایم دانه های تسبیح انتظار را به پای ظهورت بی قرار می سازد

بیا که رویای رؤیت رویت ، تلاطم شب های بیداری من است

ای آقای من ، مهدی جان

بیا که آمدنت را انتظار ، کافی نیست


.

محمد باقر
۳۰ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟


چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری


من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری


از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟


در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟



محمد باقر
۳۰ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم

از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم

شده کار حبیب من سحرها بهر من توبه

 ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم

تمام عمر، خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم



محمد باقر
۲۹ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
داخل اتوبوس نشسته بودم.

از دوستم پرسیدم شهید همت رو میشناسی؟؟؟

گفت: همون اتوبانه؟؟؟ آره چند بار از اونجا رد شدم...!!!

گفتم : ازش چی میدونی...؟؟؟

لبخند زد و گفت: اینکه مسیر ما واسه رسیدن به خونه مادربزرگمه...!!!




محمد باقر
۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از مـیـان تـمـام سـالـنـامـہ هـاے قـمـرے و مـیـلادے ،

تـقـویـم دل مـن ،

در ایـن سـرزمـیـن تـا ابـد شـمـسـے ست ؛

وقـتـے کـہ خـورشـیـد ، نـام کـوچـک تـو سـت !


الـسـلام عـلـیـک یـا شـمـس الـشـمـوس . . .




محمد باقر
۲۸ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
ای کاش دریابیم؛

زجرهایی را که با دستان خود؛


و به عنوان حکمت به دوش می کشیم؛


علتش چیزی نیست جز دوری از خدا؛


و طولانی تر شدن جاده ی زمین تا آسمان ...! 



محمد باقر
۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۱:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر