از
خدا یقین و ایمان بخواهید.
زید بن حارثه حال نداشت و به ستون مسجد تکیه
داده و نشسته بود.
حضرت فرمودند: «یازید کَیفَ أصبَحتَ؟» "چگونه صبح کردی؟"
عرض کرد:«أصبَحتُ موقناً» صبح کردم در حال یقین.
حضرت فرمودند: "هر چیزی
نشانه ای دارد، نشانه یقین تو چیست؟"
زید عرض کرد: "نشانه یقین من این است
که شب ها از یقین خوابم نمی برد.
صدای غرّش آتش جهنم را می شنوم و نعمت های بهشت را هم می بینم"
