یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

غضّوا ابصارکم ترون العجائب

چشم سر را مواظبت کنید تا چشمان دلتان عجایب عالم را ببیند.

پیامبر اکرم (ص)

مصباح الشریعه باب 43

محمد باقر
۱۶ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


محمد باقر
۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

محمد باقر
۲۷ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یک وقتی ما (حاج آقا قرائتی) در ستاد نماز نوشتیم

آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید برای ما بنویسید.

یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.

نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است.


محمد باقر
۲۵ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

غزلم فاقد تصویر حرم مانده هنوز

شهر در حسرت شمشیر دو دم مانده هنوز

کوچه در آتش غفلت؛ بدل عاشوراست

داغِ آن حادثه بر دوش علم مانده هنوز

از همان لحظه که در کوچه گرفتار شدی

توی فرهنگ غزل، واژه ی غم مانده هنوز

هر چه می خواست دلم از تو، برآورده شده -

آرزوی به فدایت بشوم مانده هنوز

عشق را در غل و زنجیر به بیعت بردند...

بعد از آن فاجعه ابروی تو خم مانده هنوز

می نویسم غزل و بعد غزل می بینم

طرحی از آتش و خون روی قلم مانده هنوز

از قدم های خودم در دل شب خسته شدم

به ظهور پسرت چند قدم مانده هنوز...؟

اللهم عجل لولیک الفرج....


خانم محمدی
۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

امام صادق (علیه السلام) فرمود:


«رسول خــــــدا (ص) با مــردی قـــرار گذاشت

که در کنـــار صخره معینی در انتظار او بماند، تا او بر گردد.

حـرارت شدید آفتاب باعث رنـج پیامبر( ص) در کنار آن صخره شده بود،

یاران پیامبر به او گفتند: چه اتفاقی می‌افتد؛ اگر به سایه بروی و آنجا منتظرش بمانی؟

پیامبر خدا(ص) فرمود: میــعادگاه ما در همین نقطه است،

من اینجا منتظر خواهم ماند و اگر نیامد، خلف وعده از او سرزده است»

سنن النبی، ص 105


خانم محمدی
۱۱ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امشب به رنگ فصل زمستان گریه می کنیم

هم ناله با زمین و زمان گریه می کنیم

هر چند گفته اند که آرام گریه کن

اما بلند و ضجه زنان گریه می کنیم

امشب که خانه ی دلمان غم گرفته است

مانند ابرهای روان گریه می کنیم

هم پای کوچه های مدینه نشسته ایم

با روضه های تازه جوان گریه می کنیم

تازه جوان و قد کمانی تعجب است

از غصه های قد کمان گریه می کنیم

داریم پای روضهءتان پیر می شویم

اما هنوز از غمتان گریه می کنیم

این خانهء غمی است پر از غربت بقیع

از داغ قبر های نهان گریه می کنیم

آری دوباره بر سر سفره نشسته ایم

امشب برای مادرمان گریه می کنیم"


خانم محمدی
۱۰ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد،

وقتی که نالان طبیبان را مطلبید٬ وزیرش گفت : هیچ کار خداوند بی حکمت نیست...

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شده و فریاد کشید در بریده شدن انگشت من

چه حکمتی است و دستور داد وزیر را زندانی کردند ...

روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت،

و آنجا انقدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله ای وحشی تنها یافت٬

انان پادشاه را دستگیر کرده وبه قصد کشتنش به درختی بستند.

اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان کاملا سالم باشد،

وچون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند واو به قصر خود بازگشت.

در حالی که به سخن وزیر می اندیشید، دستور ازادی وزیر را داد...

وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬

 
شاه گفت : درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت٬

ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده ای داشته!

وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زده و پاسخ داد :

برای من هم پر فایده بود، چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم،

و اگر انروز در زندان نبودم حالا حتما کشته شده بودم...


خانم محمدی
۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد

تنها در انتظار تو باشم ولی نشد

گفتم به دل که جلب رضایت کند نکرد

گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد


خانم محمدی
۱۲ بهمن ۹۳ ، ۰۹:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مرحوم سید بن طاووس به پسرش می‌گوید؛


ای پسر عزیز من اگر می‌خواهی از شر این سگ گزنده (شیطان) محفوظ باشی


باید در دو قلعه متحصن شوی، اول ایمان به پروردگار و بعد، توکل به او.



آیت‌الله حق‌شناس(ره)


خانم محمدی
۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر