یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

یکی نزد حکیمی

آمد و گفت:

خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده


حکیم با تبسم گفت:

او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛ تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی 

و در قلبم 

فرو کردی ؟


یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنیها نباشیم

محمد باقر
۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۵:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


سه برادر مردی را نزد حضرت علی  (علیه السلام) آوردند و گفتند این مرد پدرمان را کشته است.


امام علی (علیه السلام) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟


آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از باغ پدر اینها کرد پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان زدم و او مرد.

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

حاج آقا مجتبی تهرانی:


 من همیشه قبل از اینکه از خدا طلب مغفرت کنم, می گویم خدایا من امشب از تمام کسانی که گردنشون حقی دارم, غیبت منو کردن, مالی از من خوردن, آزاری رسوندن و... از همه اونها گذشتم و هیچ شکایتی ندارم


خدایا اگر تو امشب منو نبخشی و از سر تمام تقصیراتم نگذری (یعنی من از تو بخشنده تر هستم و چنین چیزی غیرممکنه) پس حتما تو منو بخشیدی...


اینطور دعا کنید و ببینید چه حالی به شما دست می دهد خصوصا در حق کسانی که به شما بدی کردند بیشتر دعا کنید


و در روایت آمده که اگر در حق کسانی که به شما بدی کردند دعا کنید خداوند چندین برابر اون چیزی که خواستید رو برای خودتون مستجاب می کنه.

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر


 مرحوم آیت الله حاج شیخ ابراهیم کلباسی درزمان مرحوم آیت الله سیدمحمدباقرشفتی

دراصفهان زندگی می کردند ومرجعیت آن زمان را داشتند.مرحوم

کلباسی میگوید: من درمسأله بسیار

مهمی گیرکرده بودم وبرای من حل

نمیشد و هرچه کتاب های علمی را

می دیدم ،حل نمیشد.چون خیلی 

ناراحت بودم،درخواب نیز این مشکل

به سراغم آمد.داشتم درخواب فکر

میکردم که ناگهان دیدم مجلسی برپا

شده و رسول خداوائمه طاهرین و

حضرت زهرا علیهم السلام نشسته اند

محمد باقر
۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


ﺭﻭﺯﻯ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺰﺩ ﻋﺎﺭﻑ ﺍﻋﻈﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻰ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺭﻭﺑﺮﻭﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﻳﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰ ﮐﻨﻨﺪ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﻭ ﮔﺎﻩ ﻧﻴﺰ ﺷﺐ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻰ ﺍﻧﺠﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻣﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﻳﻦ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ ﻋﺎﺭﻑ ﮔﻔﺖ:

 ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﮔﺎﻩ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﻣﻴﺎﻳﻨﺪ ﺑﻌﺪﺍﺯﺳﺎﻋﺘﻰ ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ .

محمد باقر
۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در بازار نجف حمالى بود بنام‏ حسنعلى‏ پیرمردى بود که دست پیش کسى دراز نمیکرد و داراى قناعت طبع بود

 روزى در همان‏ حال که او با دو زنبیل خرما به دوشش در بازار بود ، زن عربى هم در همانجا به پشت بام‏ منزلش رفته بود تا لباسهاى شسته شده را روى‏ طناب پهن کند ناگهان بچه آن زن که در آغوش‏ مادرش بود، جستى زد و از همان بالاى پشت بام‏ پرت شد مادر هم سراسیمه فریاد کشید : " آى‏ مردم ! بچه ام 

 حسنعلى حمال این صدا را شنید، سرش را بلند کرد، بچه را در بین زمین و آسمان‏ دید و فورى گفت یا الله‏

یک دفعه مردم دیدند که‏ قدرت جاذبه معنوى و الهى بچه را جذب کرد و بین‏ زمین و آسمان همانطور معلق نگه داشت‏ حمال جلو آمد، بچه را پایین آورد و روى زمین گذاشت مردمى که شاهد ماجرا بودند، دورش را گرفتن و گفتند : عیسایى ؟ ! موسایى ؟ ! که هستى ؟ گفت :حسنعلى حمالم‏ گفتند : بگو بدانیم که چطور توانستى این بچه را نگه دارى ؟

گفت : هفتاد سال‏ است که هرچه خدا گفته است ، انجام داده ام‏ یک‏ مرتبه هم من گفتم " یا الله ! " و او انجام‏ داد.

محمد باقر
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

موسی در مناجاتش به خدا عرضه داشت: یا اِلهَ المحسنین

پاسخ آمد : لبیک

عرضه داشت: یا اِلهَ المطیعین

پاسخ آمد : لبیک

عرضه داشت:یا اِلهَ  العابدین

 پاسخ آمد : لبیک

عرضه داشت:یا اِلهَ العاصین

 پاسخ آمد : لبیک , لبیک ,لبیک

حضرت موسی سوال کرد : چرا در سه مورد اول پاسخ یک بار لبیک بود ؛ اما در مورد آخر سه بار لبیک؟

خداوند فرمود :

محسنین به احسان خود ,مطیعین به اطاعت خود و عابدین به عبادت خود امید دارند ؛ اما گنهکاران به جز من به کسی امید ندارند...

خدایادستم رابگیر که جزتو پناهی ندارم .


یا اله العاصین ...

محمد باقر
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:

 شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. 

خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.

 پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام. 

این را بگفت و روانه شد. 

خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.

معراج السعادت - ملااحمد نراقی

محمد باقر
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امیرالمومنین علی  علیه السلام: 


ای کمیل اگر سختی و فشار به تو روی آورد، زیاد بگو: 

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم، تا سختی ها بر طرف گردد. 

و اگر نعمتی از جانب خدا به تو رسید زیاد بگو: 

الحمدلله، تا نعمت افزون گردد 

و چون روزیت دیر رسید زیاد بگو: استغفرالله ربی و اتوب الیه، تا روزیت، وسعت یابد.

📙تحف العقول/ص168

محمد باقر
۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۵:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پنج حکایت از  آقا سید مهدی قوام ؛


اول:


سید مهدی قوام از روحانی های اخلاق مدار دهه ۴۰ تهران بود . هر کس که میشناختش می گفت مرد خدا بود . همه بهش ارادت داشتند . یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند، به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند که باور کردنی نبود. زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…

خدایش بیامرزد.

محمد باقر
۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۶:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر