یک قدم تا خدا

آخرین مطالب

امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ 

در هر کجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤمن جزیره ى خضراء است، 

هر جا باشد حضرت در آن جا پا مى گذارد.

قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.

قلب آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، 

تا براى شما امضا کنیم که امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ 

آن جا هست.

" آیت الله بهجت "


محمد باقر
۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۸:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یهگوشه ای نشسته بودند.
 گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد.
 می گفت تو محبوبهمنی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. 
چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ 
فکرکردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ 


محمد باقر
۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر
عابدى ، در دعاى خویش ، چنین مى گفت :

 خدایا! مرا به آتش انداز! که چون منى ، جراءت آن ندارد که از تو بهشت خواهد.

محمد باقر
۲۶ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
جان مولانا و سعدی و لسان الغیب ها

جان عطار و نظام شاعران خاک ما 


باز قربان همان شاعر که از جانش سرود

"بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا"

محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
شیخ رجبعلی خیاط ماجرای تحولش را اینگونه بیان می کند :

در ایام جوانی (حدود 23 سالگی) دختری رعنا و زیبا از بستگان،

دلباخته من شد

و سرانجام در خانه‌ای خلوت مرا به دام انداخت،

با خود گفتم: رجبعلی! خدا میتواند تو را خیلی امتحان کند،

بیا یک بار تو خدا را امتحان کن!

و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.

سپس به خداوند عرضه داشتم:

خدایا! من این گناه را برای تو ترک می‌کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.

محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
از گناه ما و به خاطر اعمال ما است که آن حضرت [حضرت حجّت (علیه السلام)]، هزار سال در بیابان ها در به در و خائف است!
خدا می داند در دفتر امام زمان (عج) جزو چه کسانی هستیم! کسی که اعمال بندگان در هر هفته دو روز به او عرضه می شود.همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم!
 
محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۵۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
چه قدر بگوییم که حضرت صاحب (عج) در دل هر شیعه ای یک مسجد دارد!

" آیت الله بهجت "
[نکته های ناب: ص90]

محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
شیخ به مرتاضی فرمود: حاصل ریاضت های تو بالاخره چیست ؟
آن شخص خم شد ، قطعه سنگی برداشت و آن را به گلابی تبدیل و به شیخ تعارف کرد. 
شیخ رجبعلی فرمود این کار را برای من کردی بگو ببینم برای خدا چه داری ؟! 
مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد.

محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

« چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود،
چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم هایم بسته می شد
و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد و آن مشقت از من رفته بود. »

" شیخ حسنعلی نخودکی "
محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
" آیت الله بهجت (ره) می فرمودند "

در زمان پهلوى که تشکیل مجالس روضه خوانى و همه ى اجتماعات دینى و مذهبى ممنوع بود، مردم در مسجدى اجتماع کرده بودند و شخص بزرگوارى در بالاى منبر مشغول سخنرانى بود.

از قضا، پاسبانى از پنجره ى مسجد سرى به مسجد کشید تا اوضاع مسجد را مشاهده کند، مردم همه وحشتناک به سوى او نگاه مى کردند، در این حال آن آقا که بر بالاى منبر بود، فرمود:

اگر به اندازه ى ترس از یک پاسبان، از خدا مى ترسیدیم، کار ما امروز به این جا نمى کشید!



محمد باقر
۲۵ خرداد ۹۱ ، ۱۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر